مصاحبه با محمد ایمانیان بزرگ هیئت محبان الحجه و تکنسین نگهداری و تعمیر ساعت‌های حرم رضوی :: محبان الحجه مشهد

هیئت قرآنی و اهل بیتی

محبان الحجه مشهد

با ۳۹ سال سابقه فعالیت در مشهد

مصاحبه با محمد ایمانیان بزرگ هیئت محبان الحجه و تکنسین نگهداری و تعمیر ساعت‌های حرم رضوی

  • ۳۴۶

گفتگوی خبرگزاری رضوی با تکنسین نگهداری و تعمیر ساعت‌های حرم رضوی؛ ساعت هایی که با عشق کوک می شود

مشهد ـ محمد ایمانیان تکنسین نگهداری و تعمیر ساعت‌های حرم رضوی به مدت چهل سال در مجاورت حضرت رضا(ع) زندگی می‌کند که 30 سال آن را هر هفته قرار عاشقی با ولی‌نعمت خود در روزهای چهارشنبه‌ دارد و ترک آن را در هیچ شرایطی مجاز نمی‌داند.

ساعت هایی که با عشق کوک می شود

خبرگزاری رضوی ـ آزیتا ذکاء؛ ساعت دیجیتال رومیزی کوچک هدیه دوستش بود و به آن خیلی علاقه داشت. زمانش را با این ساعت کادویی کوک می‌کرد. یک روز با کنجکاوی، ساعت را باز کرد تا با مهندسی این ساعت آشنا شده و کار نویی را آغاز کند. اما اواسط دهه 1370 با یکی از مهندسان الکترونیکی آشنا شده و فهمید که او، قبل از وی این کار را کرده و ساعت دیجیتال وارد بازار عرضه شده است؛ حتی این ساعت هم در حرم مطهر مورد استفاده قرار می‌گیرد.

نامش محمد ایمانیان است که 12 سال توفیق خادمی حضرت را از آن خود کرده و دو سال آن را حسب تجربه و علاقه‌اش به ساعت، به تعمیر ساعت‌های حرم مشغول است. در گزارش پیش‌رو، بیشتر با این تکنسین نگهداری و تعمیر ساعت‌های حرم رضوی آشنا خواهیم شد.

خانواده‌ای مذهبی و انقلابی

همراه یک تیم مردمی دیدار با خانواده شهدا، به منزل خواهر شهیدان ایمانیان در منطقه طلاب رفتم، صدیقه ایمانیان به شرح ماجرای برادران شهیدش پرداخت و اضافه کرد که برادر کوچکش نیز جانباز بوده و اکنون به عنوان ساعت‌ساز حرم در بارگاه منور رضوی مشغول بکار است. این گفت‌وگوی خواهر شهیدان مقدمه‌ای شد تا جهت تهیه گزارشی برای چهارشنبه‌های امام رضایی، سراغی از برادر جانبازش بگیرم و اینگونه به او برسم که در بازار مرکزی، نزدیک به حرم مطهر مغازه انتشارات دارد.

در این بازار دو مغازه انتشارات وجود دارد که «انتشارات والعصر» در طبقه فوقانی فاز دوم بازار آدرسی بود که باید نزد محمد ایمانیان می‌رفتم. مغازه‌ای که محصولات فرهنگی و ساعت هم در کنار کتاب به فروش می‌رسد. با استقبال خوب آقای ایمانیان وارد مغازه شدم تا مصاحبه را در این فضا بگیرم. پسر نوجوانش هم در مدت زمان مصاحبه سعی می‌کرد، جوابگوی مشتری‌ها باشد. وقتی از او می‌خواهم خودش را برای مخاطبان خبرگزاری رضوی معرفی کند، می‌گوید: «آخرین فرزند خانواده هستم که سال 1341 در نجف‌آباد اصفهان به دنیا آمدم. پدرم تاجر حبوبات بود و زندگی خوبی در خانواده هفت نفره ما حاکم بود. پدرم از لحاظ مسائل دینی شرایط خوبی را برای فرزندانش فراهم کرده بود و آن زمانی که هنوز امام خمینی(ره) در بین مردم شناخته شده نبود ما، ایشان را مرجع خود قرار داده و رساله‌اش را در خانه داشتیم».

 عزیمت و مقیم مشهد

آقای ایمانیان صحبت‌هایش را با عزیمت خانواده‌اش به مشهد ادامه می‌دهد و می‌گوید: «مهدی برادر بزرگم فعال سیاسی بود و همیشه باید به صورت پنهانی فعالیت می‌کرد که بخاطر هجمه‌های سیاسی و ادامه فعالیت در فضای بازتر ناگزیر شد، مشهد را به عنوان محل اقامت انتخاب کند. به ناچار سال 1356 در جوار امام هشتم(ع) ساکن شد؛ سپس یکی یکی اعضای خانواده هم بخاطر برادرم به مشهد آمده و مجدد خانواده دور هم جمع شدند. اما من بخاطر تحصیل در دانشگاه نمی‌توانستم به مشهد بیایم و سال 1361 آخرین نفری بودم که به جمع خانواده پیوستم».

خانواده مبارز و انقلابی

نابینایی چشم راست آقای ایمانیان سوغات هشت سال دفاع مقدس است. او به همراه سه برادر و تنها خواهرش حضور پررنگ در مبارزات انقلاب و جنگ تحمیلی داشتند که سه برادر به شهادت رسیدند و صدیقه فرزند بزرگ و محمد فرزند آخر خانواده ماندند تا روایتگر رشادت برادران شهید خود باشند. او چگونگی حضور برادرانش در جبهه و شهادت آنها را اینگونه تعریف می‌کند: «پدرم با توجه به امکانات مالی و نفوذی که در شهرستان کوچک نجف‌آباد داشت، بحث تقلید در خانواده را مطرح کرده بود که از کی تقلید کنیم. خانواده ما در بحبوحه انقلاب یک خانواده آماده برای کارهای مبارزاتی و سیاسی بود و در جبهه‌های مختلفی کار می‌کردیم، آن زمان کمتر به ذهن کسی می‌رسید این کارها را انجام دهد.  

مهدی برادر بزرگم کارهای فرهنگی می‌کرد. آن زمان مطرح کردن مراجع کمی سخت بود و او بیشتر سعی می‌کرد با کار فرهنگی مسئله مرجعیّت را در بین مردم جا بیاندازد. حسینعلی پسر دوم خانواده نیز آن زمان که بحث خیرات کمرنگ بود. او سحرها بلند می‌شد، غذای گرم آماده می‌کرد، با موتور به خانه افراد بی‌بضاعت‌ می‌برد و کمک‌هایش را مخفیانه انجام می‌داد. واقعا خدا شهادت را الکی به کسی نمی‌دهد، او اولین شهید خانواده ما بود و پس از او برادر بزرگم در حین انجام مأموریت به فیض شهادت نائل آمد. 

علی پسر سوم خانواده بود که در نوجوانی به جبهه رفت. مادرم بعد شهادت دو برادر بزرگم حاضر نبود سومین پسرش هم جبهه برود و شهید شود. لذا به او پیشنهاد داد که به تو، 10 هزار تومان پول می‌دهم و جبهه نرو. آن زمان این مبلغ پول خیلی زیادی بود، اما برادرم در جواب مادرم گفت: «من احساس تکلیف می‌کنم و باید بروم». او هم به جبهه رفت و با شهادتش، سومین شهید خانواده شد. من هم سال 1365 به عنوان رزمنده گردان روح‌الله لشکر پنج نصر در عملیات کربلای پنج از ناحیه چشم آسیب دیدم و جانباز 50 درصد شدم».

فعال فرهنگی حوزه چاپ و نشر

چیدمان مغازه آقای ایمانیان با دیگر مغازه‌های نشر فرق دارد و می‌توان تنوع ساعت‌های دیجیتال را دید که اسم و شماره آقای ایمانیان پایین آن خورده، یا دیگر محصولات فرهنگی ـ مذهبی که اغلب زائران به عنوان سوغات آنها را تهیه می‌کنند. در مورد آنها که سوال می‌کنم آقای ایمانیان به علایق خود اشاره کرده و چنین عنوان می‌کند: «لیسانس مکانیکی دارم ولی شغلم، هیچ ربطی به حرفه‌ام ندارد. مهدی برادر بزرگم با استعداد و نوآور در کارهای فرهنگی، نویسندگی و سخنوری بود. او برایم الگو و معلم بود. امروز همه تلاش‌هایم را مدیون خلاقیت‌های برادرم می‌دانم. سال 1358 در سن نوجوانی وارد کار نشر شدم و انتشارات دارم که دفتر فروش آن در بازار مرکزی واقع شده است».

 تکنسین ساعت حرم

این خادم بارگاه منور رضوی که ساعات حرم را با عشق تنظیم می‌کند، برایمان درباره چگونگی‌ خدمتش در بخش تعمیر ساعت حرم چنین می‌گوید: «یک ساعت کوچک رومیزی دیجیتال داشتم که به آن خیلی علاقه داشتم. این ساعت را یکی از دوستانم کادویی داده بود. یک‌روز ایده‌ای به ذهنم رسید، تُو فکر آن بودم که تمام ابزارآلات ساعت را باز کردم و کار نویی را آغاز کنم. در همان زمان با یکی از مهندسان الکترونیکی آشنا شده و دیدم قبل از اینکه من بخواهم کاری بکنم، او این کار را انجام داده و به مرحله عرضه به بازار هم رسانده است. با تماس‌ها و ارتباط‌هایی که با او داشتم، توانستیم یک کار پخته و مرتبی دربیاوریم و وارد عرضه به بازار و بعد هم تقدیم به حضرت رضا(ع) کنیم. ساعت دیجیتال از دهه 70 وارد بازار شده و من هم تُو مغازه‌ام، کنار کتابفروشی، فروش ساعت دیجیتال را هم دارم».

چهارشنبه‌های عاشقی

خیلی از مجاوران حضرت آرزوی خدمت به ولی‌نعمت خود علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) دارند و با رسیدن به مرادشان، تمام همّت خود را بکار می‌بندند که در خور شأن این امام رئوف ادای تکلیف کنند. آقای ایمانیان هم 12 سال به این توفیق دست یافته که در توضیح بیشتر می‌افزاید: «چهل سال مجاور حضرت هستم و 30 سال هم با خودم قرار گذاشتم که یک روز را فقط اختصاص به زیارت بدهم و حضورم در حرم فقط برای زیارت باشد. لذا روزهای چهارشنبه که روز زیارتی حضرت است وقت عاشقی من و حضرت بوده و تمام سعی‌ام را می‌کنم در این روز برای زیارت به حرم مشرف شوم.

این علاقه و ارادت به حضرت موجب شد برای خادمی هم اقدام کنم و الحمدالله با درخواستم موافقت شد و اکنون 12 سال است که خادم حضرت هستم؛ ابتدا در بخش راهنمای زائر خدمت کردم و دو سال می‌شود که در بخش روشنایی هستم و به عنوان تکنسین نگهداری و تعمیر ساعت‌های حرم انجام وظیفه می‌کنم».

تشرف به زیارت معجزه است

خادمان در مدت خدمت خود به این بارگاه ملکوتی خاطرات جالب و بعضا درس‌آموز دارند که از آقای ایمانیان هم خواستم یکی از اتفاقات خوب 12 سال خادمی‌اش را برای مخاطبان ما تعریف کند که اینگونه یادآور شد: «سال 1393 خادم بخش راهنمای زائر بودم. یک روز جلوی درب ورودی بست شیرازی ایستاده بودم تا زائر ناتوانی را سوار ویلچر کرده و برای زیارت ببرم. دیدم که یکی از دوستان با آقایی صحبت می‌کند و بعد سربرگرداند که کسی زبان انگلیسی بلد است؟ جلو رفتم تا آن آقا رو راهنمایی کنم که مادرش از گیت خانم‌ها وارد شد و گفت: من مادرش هستم، ایرانی‌ام و فارسی می‌توانم صحبت کنم. از او پرسیدم با این آقا نسبتی دارید؟ گفت: فرزندم هست و ما از آمریکا آمده‌ایم.

این مادر و پسر که مسلمان شیعه بودند از من خواستند یکی و دو ساعتی را در خدمت آنها باشم و جاهای دیدنی حرم را به آنها نشان دهم؛ آن روز تا جایی که وقت بود صحنین مبارک را به آنها معرفی کردم، چند روز هم در خدمت آنها بودم و با همسرم آنها را جاهای دیدنی و تفریحی مشهد بردیم. روز آخر که با ماشین خودم آنها را به فرودگاه می‌بردم، حاج خانم بهم گفت: پسرم می‌گوید که یک خاطره از شفایافتگان حضرت برای ما تعریف کنید». من هم گفتم که معجزه از این واضح‌تر که شما از آمریکا به ایران و زیارت امام رضا(ع) آمدید، با من آشنا شدید و حضرت بنده را خادم شخصی شما قرار داد تا چند روزی در خدمت شما باشم؟ حاج خانم حرف‌های من را برای پسرش به انگلیسی ترجمه کرد. وقتی از آینه ماشین نگاه کردم، دیدم اشک از چشمان این پسر سرازیر است. بعد یک مدتی مادر این پسر از آمریکا زنگ زد و گفت: «پسرش این خاطره را در دانشگاه به عنوان معجزه‌ای از امام رضا(ع) عنوان کرده است».



برای مشاهده ی متن گزارش در خبرگزاری رضوی، اینجا را کلیک فرمایید.


نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
اندیشکده بین المللی فرهیخت حامی وبگاه